امروز به تو و خودم فکر میکردم . یاد تیکه کلام تو افتادم که: تا آخر جاده که نیستی!؟ من پیر صورت سوخته دل باید چه کار میکردم که نکردم؟ برای دیدنت پای به هشیاری نزدم؟ که زدم! بد مستی نکردم؟ که کردم ! سر و راز تو به عالم و آدم نگفتم ؟ که گفتم! و... جز دلی شکسته ، صورتی پیر ، چشمی گریان ، قلبی لرزان و آبرویی رفته از من چه مانده است ؟ راست میگویی پاهای لرزان مرا تاب رفتن به آخر جاده با خوب رو و رعنایی چون تو نیست !... مگر آنروز که عشوه ها میکردی نمی دانستی عشق تو پیرم میکند با این همه، برو به سلامت ...
نویسنده » صابر . ساعت 11:37 عصر روز شنبه 91 اردیبهشت 16
به این فکر میکردم مگر نمی شود به چیز دیگری جز تو فکر کرد ؟ شب که از خیال تو خوابم نمی برد ! صبح از رختخواب بلند نمی شوم به گمان اینکه تو را در خواب ببینم ! خوابی که چشمانم شب و روز درکش نمی کنند... ببین چقدر زندگیم با تو آمیخته ! تویی که گذر به کوچه ی ما نمی کنی و منی که باید این بی سامانی را تا همیشه دوست داشته باشم! آیا عاشقی بس نیست؟!
نویسنده » صابر . ساعت 1:0 صبح روز جمعه 91 اردیبهشت 15
امروز که از طبیعت سرحال آمدم می خواستم بهتون بگم انشاء ا... صحت بدن ، برکت در زندگی و توفیق بندگی خدا در سال جدید هدیه ولی عصر ((عج)) به ما باشه یادم افتاد باید چند چیز اساسی دیگه ازشون بخوام شما هم بعد خوندن آمین بگین:
-عقل سلیم به دولت که سرمایه های ملت را سر بچه بازی و لج بازی هدر ندند!
-درک و شعور سیاسی به ملت که کسوت وزارت و صدارت را بعد از این به تن هر کسی نکنند تا مملکت عقبگرد نداشته باشه!
- نمایندگان دور نهم وکیل ملت باشند نه وکیل دوله! تا بتوانند کسی را که به شعور ملت توهین میکنه سرجاش بنشونن!
-به قوه قضائیه ما قدرت بدهد تا حق یاغیان دولتی را کف دستشان بگذارد!
- به رهبر ما طول عمر و عزت بدهد تا احمدی نژاد و ایادی او را تحمل کند و بعضا نقشه هاو توطئه های آنها و دیگر دوستان نادان و دشمنان دانا را خنثی نماید... آمین یا رب العالمین
نویسنده » صابر . ساعت 9:12 عصر روز یکشنبه 91 فروردین 13