Since the our doubts about the latest issues,
to the delicate way to make friends and share.
امروز دلم گرفت بغض گلویم را فشرد باز نتوانستم با تو صحبت کنم ... واقعا احساس میکنم چه لزومی دارد دردم را از زبان من بشنوی در حالیکه تو بهتر از من آگاهی... تو بهتر میدانی که هیچ آغوشی گرمتر از آغوش تو نیست! تو بهتر می دانی آلوده ی تو شده و چشم امید از همه شسته ام! تو که بهتر میدانی که اگر مایه ننگ تو باشم باز از آن توام! خواستی عزیزم بدار! خواستی به دارم بکش! می دانم که مرا یارای درد دل با تو که دردم را بهتر از خودم می دانی نیست ! چه مرا به مراد رسانی چه نرسانی؟! به همه خواهم گفت که عزیزترینی خواهم گفت ماهترینی ...
صبحونه رو با دختر کوچیکم خوردم یه ذره پنیر موند، نخواستم اسراف کنم، بلند شدم در یخچالو باز کردم . از دیدن داخل یخچال دلم ریخت ... یخچال پر از خالی بود ... [من شاید هفته ای یک بار هم به یخچال سرک نکشم ] چشام پر شد و به بزرگی همسرم حسودیم شد ... چند روز گذشته با این که اوضاع مالی خوب نبود ولی به روم نیاورد نکنه شرمنده بشم ...
ای کاش مسئولین هم یه کوچولو مفهوم کوچیک شدن و خجالت کشیدن به خاطر خالی بودن یخچال را می فهمیدن.. کاش!