امروز فهمیدم باید از این شهر بروم...
شهر پر آشوب شما جای من نیست!
من غریبم ... آشنایی نیست؟!
نویسنده » صابر . ساعت 12:1 عصر روز چهارشنبه 91 شهریور 15
امروز فهمیدم باید از این شهر بروم...
شهر پر آشوب شما جای من نیست!
من غریبم ... آشنایی نیست؟!
همگی دوستانی داریم که میخواهیم همیشه ی خدا، برقرار باشند . حاجی مصطفی یکی از دوستان خوب منه! فقط یکی از لطفهای او را برایتان می نویسم ببینید شما چند تا از این دوستان خوب دارید؟!
ایام دانشجویی بدجوری بی پول شده بودم حاج مصطفی بچه تهران و هم دانشگاهیم بود مشکل مالیم را بهش گفتم و گفتم اگه داره یه مقدار بهم قرض بده، ازم مهلت خواست... چند روز بعد بیشتر از مقداری که خواسته بودم بهم پول داد و رفت ... حاجی تا چند ماه بعد ، صحبت از پولی که با حساب امروز بیشتر از یک میلیون میشد نکرد من از رو رفتم گفتم حاجی پولتو کی لازم داری تهیه کنم گفت عجله نکن... چند روز بعد حاجی یه دفترچه قسط بهم داد و گفت زحمت بقیه ی قسطهاشو بکش..! چشمام پر شد و به رفاقت و صداقتش حسودیم شد .. برای حل مشکل من ، حاجی وام گرفته بود و ضامن پیدا کرده بود و کلی قسط ریخته بود و ...
امروز حاجی با خانواده اش به شهر ما آمد ،حاجی با صفای ما عوض نشده بود همان حاج مصطفی بود...
5 شنبه و جمعه گذشته آزمون کاردانی به کارشناسی و کاردانی پیوسته برگزار شد. اخبار در گوشی از شیر تو شیر بودن اوضاع مراقبت آزمون داشت ! البته اکثر آزمونها که در کشور برگزار میشود اینگونه اند ، کافی است به آزمونهایی که در مدارس برگزار میشود سر بزنید ببینید چه خبر است !؟
بعید است که داوطلبان در نتایج امتحانات هم تفاوت زیادی بین کسانی که خوانده اند با کسانی که نخوانده اند مشاهده کنند ، دغدغه ای که فردا تعبیر می شود...!