مرد جوان در دایره اجتماعی کلانتری مصلی مشهد داستان تلخ و عبرت آموز زندگی خود را این گونه تعریف کرد: ?? سال سن دارم و ? سال قبل با دخترعمویم ازدواج کردم. پدر همسرم به عنوان هدیه عروسی یک واحد آپارتمان برای مان خرید و یک دستگاه خودرو سواری هم زیر پایم انداخت.من و معصومه زندگی بسیار شیرینی را با حمایت های پدرش آغاز کردیم و صاحب پسر شیرین زبانی شدیم که امسال به مهد کودک می رود. همسرم، زنی بسیار باوقار و فهمیده است و حتی با خیانت و ظلم بزرگی که در حق او کرده ام دلداری ام می دهد و می گوید انسان جایزالخطاست و غصه نخور همه چیز درست می شود. کاش می مردم و این روزها را نمی دیدم.در این لحظه صدای هق هق گریه مرد جوان بلند شد. او پس از مکث کوتاهی ادامه داد: یک روز برای خرید از خانه بیرون رفته بودم که زنی بزک کرده در مسیر راهم قرار گرفت و دست بلند کرد. من ناخودآگاه پایم را روی پدال ترمز فشار دادم و او را سوار کردم. سوسن با لبخندی شیطانی روی صندلی جلو خودرو در کنارم نشست. او پس از طی مسافت کوتاهی گفت: اگر وقت داری برویم و با هم گشتی بزنیم. من به چشمانش نگاهی کردم و جواب دادم: امشب میهمان دارم و باید زودتر به خانه برگردم. سوسن شماره تلفن همراهش را روی تکه کاغذی نوشت و به دستم داد و به این ترتیب بود که من اسیر هوس های شیطانی ام شدم و با او رابطه پنهانی برقرار کردم. مدتی گذشت و از عذاب وجدان شب ها خواب راحت نداشتم خیلی پشیمان شده بودم و می خواستم به این رابطه شوم خاتمه بدهم اما سوسن 5 میلیون تومان پول به حسابم واریز کرد و گفت: قرار است حدود 200میلیون تومان سهم ارث از پدرش بگیرد و چون نیاز مالی به کسی ندارد ما می توانیم با ازدواج موقت، سال های سال همدم و مونس هم باشیم. با شنیدن این حرف وسوسه شدم و عقلم را باختم. من با او به طور موقت ازدواج کردم و چند هفته از این ماجرا گذشت تا این که یک روز گفت قصد خرید یک باب آپارتمان دارد.متاسفانه با اعتمادی که به سوسن پیدا کرده بودم همراهش به بنگاه رفتم و یک خانه برای او خریدیم. اما 2برگ چک به مبلغ 34میلیون تومان به تاریخ یک ماهه از دسته چکم کشیدم تا همسر مخفی ام مبلغ مورد نظر را به حسابم واریز کند و من ساده لوح، نقش خود را به عنوان شوهر، خوب بازی کرده باشم بعد از انجام این معامله، سوسن گفت: خاله اش در تهران بیمار است و برای چند روز باید به دیدنش برود. می خواستم به بهانه ماموریت همراهش بروم اما او گفت مرخصی ات را نگه دار تا با هم به شمال برویم.او رفت و دیگر هیچ خبری نشد و گوشی تلفن همراهش نیز خاموش بود. از این برخورد به شک و تردید افتادم تا این که چند روز قبل از بانک زنگ زدند و گفتند 48میلیون تومان چک های شما برگشت خورده است. با تعجب و نگرانی موضوع را پی گیری کردم و متوجه شدم سوسن خانم چند روز پس از خرید خانه، منزل را به فرد دیگری فروخته و با نقد کردن پول آن به خارج از کشور فرار کرده است.من با اعلام شکایت شاکیان پرونده دستگیر شده ام و معصومه نیز فهمید که چه دسته گلی به آب داده ام. گرچه همسرم گفت خانه ای که پدرش برای مان هدیه خریده را برای پرداخت بدهی هایم می دهد و نمی گذارد پشت میله های زندان بمانم.
منبع : خراسان
نویسنده » صابر . ساعت 11:16 صبح روز شنبه 89 مهر 17