مقتولی که هنوز جنازهاش پیدا نشده است و مردی که به جرم قتل محاکمه و با پرداخت دیه موفق به جلب رضایت شد.
این خلاصهای از پرونده مردی است که 6 سال قبل جوانی را به خاطر ورود به خانه و رابطه با همسرش به قتل رسانده است. چالشهای ایجاد شده در این پرونده به دلیل نبود جسد باعث شده تا این پرونده 6 سال طول بکشد. در حالی که متهم قتل را منکر میشود نماینده دادستان میگوید شواهدی دارد که نشان میدهد مجید قاتل است. او در این باره میگوید: پرونده 6 سال قبل تشکیل شد. در ابتدای تشکیل پرونده زنی به ماموران گفته بود که پسرش آرش گم شده است و چند روزی است به خانه نیامده. این زن مدعی شده بود فرزندش با کسی رابطه نداشته است اما زمانی که در مورد زندگی آرش تحقیقات بیشتر انجام گرفت مشخص شد که این جوان با زنی نماینده دادستان تهران میگوید: اگر لیلا از سرنوشت آرش خبر نداشت دلیلی وجود نداشت که بخواهد منکر شناختن او شود. اما این کار را کرد و همین موضوع هم باعث شد تا ظن ما نسبت به لیلا هر چه بیشتر شود. وقتی او انکار کرد تقریبا همه ما میدانستیم که لیلا از سرنوشت آرش خبر دارد و همین موضوع بعد از چند روز ثابت شد. این لیلا بود که راز قتل آرش را برملا کرد و همه چیز را گفت.نماینده دادستان تهران ادامه میدهد: لیلا بعد از چند روز گفت که شوهرش مجید او را با آرش دیده و مرد جوان را به قتل رسانده است. لیلا در مورد این اتفاق به ماموران گفته بود که میداند شوهرش او را کشته است و بعد از چند روز یکی از همسایهها این موضوع را تایید کرد اما مجید همچنان منکر قتل بود تا اینکه خودش نیز در بازجوییهای فنی- پلیسی لب به اعتراف گشود و گفت که مجبور به این کار شده است. جسد آرش هرگز پیدا نشد. نماینده دادستان تهران در این باره میگوید: بله، درست است، جسد هرگز پیدا نشد اما اعترافات آنقدر دقیق است که جای هر گونه شکی را از بین میبرد. مجید آدرسی که جسد را در آنجا رها کرده بود به ما داد اما چون آنجا تبدیل به اتوبان شده بود ما نتوانستیم جسد را پیدا کنیم. چندین سال از قتل گذشته بود و مسلما ما نمیتوانستیم جسد را پیدا کنیم. مجید تا زمانی که به زندان نرفته بود اعترافاتش را بارها تکرار کرد اما در آخرین جلسه و بعد از اینکه وکیل گرفت و به زندان رفت دیگر حرفهای گذشتهاش را قبول نکرد. که البته ما معتقدیم این کار به خاطر آموزههای زندان است. زندانیان در زندان به یکدیگر یاد میدهند که چه دروغهایی بگویند و من فکر میکنم این موضوع ناشی از همین مساله است. متهم در انتظار موضوع قتل آرش در یک جلسه جداگانه رسیدگی و در آنجا شوهر لیلا قتل را منکر شده بود. این مرد در مورد آنچه اتفاق افتاده است میگوید: من نمیدانستم که همسرم با مردی غریبه رابطه دارد. من در تمام سالهایی که با او زندگی کرده بودم فکر میکردم زنی وفادار به من است تا اینکه روز حادثه به خانهام رفتم و آن صحنه را دیدم. مجید چه صحنهای دیده است که او را تا قتل یک انسان پیش برده است. وی ادامه میدهد: وقتی وارد خانه شدم و دیدم آرش در کنار همسرم است آنقدر عصبی شدم که با چاقو به سمتش حمله کردم. آرش فرار کرد و من هم مجید در مورد اینکه با همسرش چه برخوردی کرده است، میگوید: من و همسرم رابطه خوبی با هم داشتیم و من به او اعتماد داشتم اما زمانی که فهمیدم او با مردی رابطه داشته است عصبانی شدم، من تصمیم داشتم همسرم را هم بکشم. بار اول او از دست من فرار کرد و بار دوم وقتی او را دیدم برایم توضیح داد که آرش به زور وارد خانه ما شده و قصد تعرض داشته است. گفتههای همسرم مطابق بود با آنچه من دیده بودم، بنابراین تصمیم گرفتم که حرفش را قبول کنم و او را ببخشم. ما زندگی خوبی با هم داشتیم. از طرفی حضور بچهها هم باعث شد تا من از اتفاقی که افتاده است چشمپوشی کنم. دلم نمیخواست بچههایم بیمادر بمانند. مجید بر بیگناهی خود تاکید میکند اما حاضر شده برای جلب رضایت اولیای دم دیه بپردازد. او در اینباره میگوید: اینکه من قبول کردم دیه بدهم به این خاطر نبود که قتل را پذیرفته بودم. من دیه پرداخت کردم تا آزاد شوم و کنار فرزندانم باشم. چون هم من و هم همسرم بازداشت بودیم آنها تنها بودند. در آن شرایط من چارهای به جز آن کار نداشتم. میترسیدم آبرویم برود لیلا برعکس شوهرش همچنان درگیر این ماجراست و چند روز پیش به جرم رابطه نامشروع با آرش محاکمه شد. این زن منکر رابطه با آرش است. چند سال بود که با آرش رابطه داشتی؟ من با او رابطه نداشتم. آرش مدتی بود که مزاحم من میشد و من برای آنکه از دستش راحت شوم مجبور بودم که به گفتههایش عمل کنم. چرا موضوع را به شوهرت نگفتی؟ میترسیدم به او بگویم عصبانی شود و کار به جدایی بکشد. شوهرم خیلی مرد متعصبی بود. من چارهای بجز مخفی کاری نداشتم. فرزندانت میدانستند که این موضوع وجود دارد؟ بچههای من کوچک بودند، آنها زیاد متوجه ماجرا نمیشدند. البته من و آرش رابطه چندانی نداشتیم. با آرش کجا آشنا شدی؟ در خیابان همدیگر را دیدیم. او سر راهم قرار گرفت، محلش نگذاشتم و دنبالم آمد تا آنکه خانه را پیدا کرد و بعد هم اگر تو قصد رابطه با آرش را نداشتی چرا هروقت که شوهرت میرفت با او قرار میگذاشتی؟ نه، اینطور نبود. آرش ساعتها پشت در خانه میایستاد و چرا به پلیس خبر ندادی؟ میترسیدم آبرویم برود. من از اتفاقاتی که بعد از این ماجرا میافتاد و مرا تهدید میکرد میترسیدم. روز حادثه چه اتفاقی افتاد و چطور شد که شوهرت آرش را در خانه دید؟ طبق معمول هرروز وقتی مجید از خانه بیرون رفت آرش مزاحمتهایش را آغاز کرد. من به او گفتم اجازه نمیدهم وارد خانهام شود. آرش که مقاومت مرا دید عصبانی شد و از طریق پنجره وارد خانه شد. من از شدت ترس داشتم دیوانه میشدم که یکباره شوهرم رسید و بدون اینکه بپرسد چه اتفاقی افتاده است به سمت من حمله کرد. من فرار کردم و او به دنبال آرش رفت. بعد از آن من نفهمیدم که چه اتفاقی افتاده است. شوهرت به تو گفت که آرش را کشته است؟ نه نگفت. او به من گفت که او را با چاقو زده است. اما تو در اعترافات اولیهات گفتهای که شوهرت آرش را زده و به قتل رسانده و شوهرت از این طریق توسط پلیس شناسایی شد. من گفتم شوهرم او را با چاقو زده است. در مورد قتل آرش حرفی نزدم. اتهام رابطه نامشروع را قبول داری؟ نه، من قبول ندارم، چون رابطهای بین ما نبوده است. آرش مزاحم من میشد و ندانمکاریاش سالهاست که من و خانوادهام را گرفتار کرده است. فکر نمیکنی اگر ابتدا به شوهرت میگفتی این موضوع پیش نمیآمد؟ قبول دارم کار اشتباهی کردم. من نباید از شوهرم میترسیدم. اگر از همان ابتدا واقعیت را گفته بودم حالا این اتفاق نمیافتاد و هر دوی ما راحت زندگی میکردیم. |