عشق به زنی که به مردی دیگر متعهداست از جمله موضوعاتی است که پروندههای زیادی را در دادگاه کیفری استان تهران به خود اختصاص داده و قتلهای زیادی در این رابطه به وقوع پیوسته است.عشق به زنی به نام شیرین و در پی آن قتل شوهر وی موضوعی است که محسن را به دادگاه کشانده است . محسن قتل را قبول دارد و جزئیات آن را هم توضیح میدهد . اما آنچه موضوع این پرونده را پیچیده کرده نقش شیرین در جنایت است . او پیش از این به دست داشتن در قتل شوهرش اعتراف کرده اما در جلسه محاکمه که در شعبه 113 دادگاه کیفری استان تهران برگزار شد اتهامش را انکار کرد و اکنون محسن نیز به شدت از او حمایت می کند .
ادعاهای متناقض
حسینی نماینده دادستان تهران در این باره میگوید: این پرونده از سالها پیش در جریان است 2بار جلسه محاکمه تشکیل شده و هر بار متهمان ادعای جدیدی را مطرح کردهاند.
او ماجرا را اینطور توضیح میدهد: 3 سال قبل جسد مردی در یکی از رودخانههای اطراف تهران پیدا شد. در ابتدا همه چیز به نظر یک تصادف میآمد. مثلا اینکه ماشینی از جاده منحرف و به داخل رودخانه پرت شده است اما زمانی که جسد از رودخانه بیرون کشیده شد مشخص شد این یک حادثه نیست و همه چیز نشان میداد که یک قتل پیچیده اتفاق افتاده است. ماموران از طریق شماره ماشین موفق شدند صاحب آن را پیدا کنند و این یافته سرنخی بود برای دستگیری قاتل. چرا که پلیس متوجه شد ماشین متعلق به مردی به نام شاهین است که اتفاقا جسد نیز متعلق به اوست. در واقع شاهین صاحب ماشین به قتل رسیده بود و بعد هم قاتلان او را در صندوق عقب ماشین گذاشته و داخل رودخانه انداخته بودند.
وی میگوید: پلیس از همسر شاهین یعنی شیرین بازجویی کرد. این زن خیلی خوب نقش خود را بازی کرد و توانست در مرحله اول پلیس را گمراه کند. او گفت که شب قبل از حادثه خانه را ترک کرده است و برای زایمان به خانه خواهرش و سپس بیمارستان رفته است. خب گفتههای او واقعیت داشت. اما سوالی که برای پلیس بی پاسخ مانده بود این بود که چه کسی کلیدها را در اختیار قاتلان قرار داده است. چرا که بررسی وضعیت خانه نشان میداد که قفلها شکسته نشده است و کسانی که وارد خانه شدند افرادی بودند که کلید داشتهاند. بنابراین قاتل یا همسر شاهین بوده که کلید داشته یا شخصی بوده است که همسر شاهین کلید را در اختیار او قرار داده بود.
پیدا کردن پاسخ این سوال یعنی حل معمای پیچیده این قتل . ماموران شیرین را تحت نظر گرفتند و متوجه شدند که این زن با مردی به نام محسن ارتباط دارد. عمق این ارتباط نشان میداد که آنها مدتهاست با هم ارتباط دارند و این رابطه بعد از مرگ شوهرش شیرین به وجود نیامده است. بنابراین شیرین بازداشت شد تا در مورد این رابطه توضیح دهد. سرانجام بعد از چندین جلسه بازجویی به اینکه چه کسی شاهین را به قتل رسانده اعتراف کرد .
نماینده دادستان تهران ادامه میدهد: بعد از اعترافات این زن محسن بازداشت شد و ما متوجه شدیم که او با همدستی 2 نفر دیگر که یکی از آنها برادرش بوده مرتکب این قتل شده و کلید در خانه را نیز شیرین در اختیار او قرار داده است.
بنابراین متهمان بازداشت شده و به همکاری در قتل اعتراف کردند.
شیرین گفته بود شوهرش به رابطه او با محسن شک کرده بود، اما زمانی که پرونده به دادگاه رسید و جلسه محاکمه برگزار شد فقط محسن اقاریر خود را قبول کرد و دیگران آن را رد کردند.
این در حالی است که در بازجوییها آنها به همه چیز اعتراف کردند اما حالا که فرصت فکر کردن دارند منکر میشوند، در حالی که مدارک داخل پرونده چیز دیگری را نشان میدهد.
آنها همگی در این قتل شرکت داشتهاند و باید به تناسب جرمی که انجام دادهاند مجازات شوند.
خودم قاتلم
محسن اما گفتههای دیگری دارد. او سرسختانه تلاش میکند دیگر متهمان را از جرمی که مرتکب شدهاند تبرئه کند و هر آنچه اتفاق افتاده است را خود به گردن میگیرد. او بیشتر از همه سعی در تبرئه شیرین دارد.
با شیرین چطور آشنا شدی؟
من معلم پسر او بودم و به خانهاش رفت و آمد داشتم. آنجا با هم آشنا شدیم و بعد هم من عاشق شیرین شدم.
یعنی این یک رابطه یک طرفه بود؟
خب نمیتوان اینطور گفت. شیرین هم من را دوست داشت اما علاقه من به او بیشتر بود. من احساس میکردم او تنها زنی است که میتواند من را خوشبخت کند.
چرا عاشق زنی شدی که شوهر و فرزند داشت و عاشق او شدن نه اخلاقی بود و نه میتوانست آیندهای روش برای تو بسازد؟
زمانی که عشق به میان میآید دیگر انسان به خطرات آن و اینکه این احساس چقدر درست است و چقدر غلط فکر نمیکند.
خانواده ات در جریان این اتفاق بودند؟
نه آنها فکر میکردند من به فرزند شیرین درس میدهم و پول درمیآورم. نمیدانستند من عاشق شیرین هستم.
چرا شوهر شیرین را کشتی ، مگر آن مرد به تو بدی کرده بود؟
نه هیچ بدی در کار نبود . او اصلا نمیدانست که من عاشق همسر او شدم. او شیرین را آزار میداد و من هم به خاطر همین موضوع او را به قتل رساندم.
شوهر شیرین به همسرش شک کرده بود و فکر میکرد که همسرش با مرد دیگری رابطه دارد و قبول نمیکرد کودکی که شیرین در شکم دارد متعلق به اوست. در بازجوییها آمده است که تو به این دلیل او را کشتی؟
نه. من میدانم شیرین به همسرش تعهد داشت. البته شوهرش به او شک کرده بود و همین موضوع هم شیرین را آزار میداد.
اگر شیرین به شوهرش تعهد داشت پس چرا با تو رابطه داشت؟
نه ما رابطه خاصی نداشتیم. شیرین فقط با من حرف میزد و
درددل میکردیم.
تو مدعی شدی که شیرین و دیگر همدستانت هیچ نقشی در این قتل نداشتهاند و مرتب بر بیگناهی شیرین تاکید میکنی چرا؟
شیرین در این قتل واقعا نقشی نداشت.
اما او خودش گفته که کلید را در اختیار تو قرار داده است؟
او در مرحله بازجویی این حرف را زده است اما من خودم کلیدها را پیدا کردم.
کلید ماشین شاهین را از کجا به دست آوردی؟
من دیده بودم او کلید را کجا میگذارد و بعد از قتل بود که به سراغ کلیدها رفته و آنها را برداشتم.
همدستانت چطور، آنها چه نقشی در این قتل داشتند؟
آنها فقط در انتقال جسد به من کمک کردند. آنها نمیدانستند که من میخواهم کسی را بکشم و داخل ماشین چه چیزی هست که من میخواهم آن را به داخل آب بیندازم.
اما این عقلانی نیست که بپذیریم آنها بدون هیچ سوالی هر آنچه تو خواستی را انجام دادهاند؟
به هر حال هر آنچه اتفاق افتاده است را میگویم.
چطور شاهین را به قتل رساندی؟
من وارد خانه شدم. او خواب بود، تقریبا نیمههای شب بود. بعد با طنابی که دور گردنش پیچیدم او را کشتم و جسد را لای پتویی گذاشتم و به صندوق عقب ماشین منتقل کردم و بعد به همراه برادرم و دوستم آن را به سمت رودخانه بردم و با ماشین آن را به داخل آب انداختم.
زمانی که مرتکب قتل میشدی به اینکه ممکن است بعدا بازداشت شوی فکر میکردی؟
در آن زمان نه. اما از چند روز بعد از این ماجرا نگران بودم که موضوع لو برود.
حالا میخواهی چه کنی؟ حتما میدانی چه حکمی در انتظار توست؟
من مسوولیت کاری را که کردم میپذیرم اما از اولیای دم تقاضای بخشش دارم.
هنوز هم شیرین را دوست داری؟
من در حال حاضر فقط به اتفاقی که افتاده است و حل مشکل پروندهام فکر میکنم.
من بیگناهم
شیرین یکی از متهمانی است که در این پرونده باید از خود دفاع کند. او میگوید: من هیچ کاری نکردم ، اصلا در جریان کاری که محسن میخواست انجام دهد نبودم. من خانوادهام را دوست داشتم البته منکر این نیستم که با شوهرم اختلاف داشتم و شرایط سختی داشتیم. اما من به خاطر فرزندانم تحمل میکردم.
او حرفهایی را که در بازجویی گفته است پس میگیرد و میگوید: من در آن زمان در شرایط روحی خوبی نبودم . نوزادی داشتم که به خاطر بازجویی از من دور نگه داشته شده بود و من نگران او بودم و تازه هم زایمان کرده بودم. من سعی میکردم اعترافاتی کنم که از آن شرایط رها شوم و به نوزادم برسم.
باز هم تکرار میکنم هر حرفی که در آن زمان گفتم را قبول ندارم. من به محسن فکر نمیکردم. اگر او عاشق من بود در خیال خود بود و نه چیز دیگر.
البته شیرین میپذیرد که با محسن حرف میزده است: ما با هم درد دل میکردیم. شوهر من مرد سختگیری بود. او خیلی به من شک میکرد و خیلی مرا آزار میداد، ما رابطه خوبی با هم نداشتیم اما باید بگویم که من هرگز به قتل شوهرم فکر نکرده بودم. او پدر فرزندان من بود و نمیخواستم فرزندانم را بیپدر کنم.
او حتی خود را یکی از شاکیان این پرونده میداند و میگوید: شوهر من کشته شده است آن هم به دست معلم سرخانه پسرم. من از اینکه او فرزندانم را بیپدر کرده است شاکی هستم و فکر میکنم باید تبرئه شوم. من نقشی در قتل شوهرم نداشتم.
شیرین به مانند همه مادران نگران فرزندانش است. او میگوید: فرق نمیکند در جایگاه شاکی باشم یا متهم. برایم اهمیتی ندارد مردم در مورد من چه فکر میکنند. آنچه هماکنون برای من مهم است این که من آزاد شوم و به خانه برگردم. فرزندانم تنها هستند، من نگران آنها هستم. فرزندانم پدرشان را از دست دادهاند و اگر مادرشان را هم از دست بدهند شرایط بدی خواهند داشت. نگران آنها هستم و امیدوارم که بیگناهی من ثابت شود تا هر چه زودتر به خانه برگردم.
تپش