شرایط روحی بدی داشتم تا اینکه با خدیجه آشنا شدم. من او را در خیابان دیده بودم. متهم افزود؛ سه روز بعد از آشنایی مان به خدیجه گفتم همسر دارم و علاقه زیادی هم بین ما وجود دارد اما بر سر مسائلی با هم دعوا کردیم و او قهر کرده است. خدیجه هم به من گفت قول می دهد کمکم کند تا همسرم را بازگرداند. مدتی بعد از این ماجرا مادرم بین من و هانیه وساطت کرد و ما با هم آشتی کردیم. فردای آن روز به سراغ خدیجه رفتم و به او گفتم دیگر نمی خواهم به این رابطه ادامه دهم. وقتی دختر جوان این حرف را شنید ناراحت شد. مرتب با بیان اینکه هانیه زن زندگی نیست توصیه می کرد همسرم را رها و با وی ازدواج کنم تا زندگی خوبی داشته باشیم.
متهم در ادامه دفاعیاتش گفت؛ خدیجه مرتب به من فشار می آورد و می گفت باید با او ازدواج کنم. روز حادثه قرار بود آخرین حرف هایمان را بزنیم. به خدیجه گفتم نمی توانم از همسرم دست بکشم. او تهدید کرد اگر با وی ازدواج نکنم زندگی ام را به هم می زند. خدیجه به من علاقه مند شده بود و من این مساله را فهمیده بودم اما در آن لحظه نتوانستم خودم را کنترل کنم و دستانم را روی گردنش گذاشتم و فشار دادم. وقتی به خودم آمدم خدیجه مرده بود.
امید ادامه داد؛ من زمان قتل فقط 19 سال داشتم و دچار احساسات شدم و در آن لحظه نتوانستم خودم را کنترل کنم. از اولیای دم تقاضا دارم مرا ببخشند.
امید ادامه داد؛ من زمان قتل فقط 19 سال داشتم و دچار احساسات شدم و در آن لحظه نتوانستم خودم را کنترل کنم. از اولیای دم تقاضا دارم مرا ببخشند.
نویسنده » صابر . ساعت 12:0 عصر روز سه شنبه 87 شهریور 26