به نماز ایستاده بودم و ذکر حق میگفتم ... که به یکباره نماز تمام شد نه آنکه نماز شکسته باشم نه! تو آمدی و به یکباره نماز از یاد بردم ، در نمازم تو با من بودی و ... مگر نشنیده ای که یک اقلیم را دو پادشاه نگنجد و من مانده ام میان او و تو ...
گفته اند "راهی نبود مگر در نماز تیر از پایش در آوردند " وقتی من پیش تو هستم ، همانند علی ام ، من لذت با تو بودن را به لذتها و دردهای دیگر نمیدهم ... من تو را با تمام وجود دوست دارم ، شنیده ام می گویند بین تو و خدایم پلی است ؟!
نویسنده » صابر . ساعت 10:24 عصر روز یکشنبه 90 اسفند 7