از همه ی آنانکه که سری شوریده و سرّی در دل دارند شنیده ام که شب و روز آرزوی وصل معشوق را در سر دارند یا هوس دیدار رویش را .. من ساده دل دلبری برگزیده ام که فقط یادش با من است، نه آرزوی وصلش توانم ، نه آرزوی دیدن رویش. از طرفی دیدن رویش ترسم چنان از خود بیخودم کند که نتوانم در شان او ، خود را عاشق بنمایانم ... وصلش نیز ترسم چنان مرا بسوزاند که بوی خود خواهی و نفاقم معشوقم را بیازارد ... و مرا تاب کوچکترین رنجی بر وی نیست...
نویسنده » صابر . ساعت 4:58 عصر روز جمعه 90 مهر 22