آخرین یاد داشت جوانفکر مشاور رسانه ای احمدی نژاد - دغدغه






درباره نویسنده
آخرین یاد داشت جوانفکر مشاور رسانه ای احمدی نژاد - دغدغه
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
عاشقانه های من
احمدی نژاد
مشایی و جوانفکر
جوانان
مدرسه
سیاست
جامعه
دانشگاه
دوستان
اختلاس 3000 میلیاردی
مذهبی
ادبیات
دفاع مقدس
اغفال به همین سادگی است
فساد اخلاقی سیاستمداران
فساد خارجی ها
بنگاههای فساد
متفاوت
کوتاهی ناجا
فساد در همه جا...
وسوسه
خوی حیوانی
روان گردان و بیهوش کننده
طلاق
متفرقه
زمستان 90
پاییز 90
مطالب برگزیده
بهار 91
تابستان 91
تابستان 89
بهار 89
زمستان 88
پاییز 91
زمستان 91
بهار 92


لینکهای روزانه
کالج مجازی کاکتوس [37]
[آرشیو(1)]


لینک دوستان
منطقه و جهان آبستن حوادث خوش یمن
● بندیر ●
بلوچستان
►▌ استان قدس ▌ ◄
نغمه ی عاشقی
شهرستان بجنورد
.: شهر عشق :.
بادصبا
...::بست-70..:: بهترین های روز
سایت روستای چشام (Chesham.ir)
رازهای موفقیت زندگی
برادران شهید هاشمی
ترانه ی زندگیم (Loyal)
سیاه مشق های میم.صاد
عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر)
محمد قدرتی MOHAMMAD GHODRATI
حکیم دزفولی
گروه اینترنتی جرقه داتکو
نهِ/ دی/ هشتاد و هشت
همای رحمت
زمزمه ی کوچه باغ شاه تور
پاتوق دخترها وپسرها
روان شناسی * 心理学 * psychology
بندر میوزیک
وبلاگ شخصی مرتضی صادقی
صل الله علی الباکین علی الحسین
کوثر ولایت
مذهب عشق
آزاد اندیشان
مناجات با عشق
شهد
*غدیر چشمه همیشه جاری*
عجب صبری خدا دارد......
.:؛ حقوق و حقوقدانان ؛:.
جهاد ولایت
* امام مبین *
درجست وجوی حقیقت
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
قلب خـــــــــــــــــــــــــــاکی
fazestan
حاج آقا مسئلةٌ
رویای زیبا ...
منتظران مهدی
فروشگاه اینترنتی نشریه ی دوستی شعبه یک
روژمان
تنهایی من
من هیچم
اس ام اس سرکاری اس ام اس نیمه شبی و اس ام اس ضدحال
اس ام اس عاشقانه
دل نوشته های فارغ التحصیلان شمسی پور
بدون سانسور " بیم و امید "
رشته الکترونیک هنرستان حسابی
واقعیتی به نام درس
دبیرستان دخترانه غیر دولتی علوی
همزبانی
وبلاگ فارسی
لیست وبلاگ ها
قالب وبلاگ
اخبار ایران
اخبار فاوا
تفریحات اینترنتی
تالارهای گفتگو
خرید اینترنتی
طراحی وب

عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
آخرین یاد داشت جوانفکر مشاور رسانه ای احمدی نژاد - دغدغه


لوگوی دوستان



وبلاگ فارسی

آخرین یاداشت جناب جوانفکر مشاور رسانه ای  رئیس جمهور خواندنی است حیفم آمد شما آن را نخوانید به همین جهت به طور کامل تقدیم می شود . البته خوب بخوانید و انواع افعال مستقیم و معکوس آن را خوب رصد کنید انشاء ا... در دادن بصیرت به ما مفید واقع شود.:

آغوش گشوده مولا تو را می خواند    9م اردیبهشت 1390

بی رخ دوست مرا عشرت ایام کجاست؟
تا دلارام نباشد، دل آرام کجاست ؟

هرچند بهار است و فصل نشاط و شکوفایی، اما او دیگر شاداب و باطراوت نیست. دارد پژمرده می شود. او تند تند پیر می شود، این آخریها نفس هایش هم به شمارش افتاده است. او به عشق مولا و مرادش راه می رفت، از پا نمی افتاد ، می دوید و می دوید. روستا به روستا، شهر به شهر، استان به استان، پرواز در پرواز. هر اوجی را به اوجی دیگر پیوند زد، فرشته ها او را بر بال خود بردند و آوردند. داشت به دره می افتاد خدا دستش را گرفت. به هر راهی که می رفت، دعای امام و امت بدرقه اش می کرد. خوش به حالش شده بود. ملائک همه جا حاضر بودند تا کارهای نیکش را بویژه آنجا که دست امدادش به سوی محرومان و مظلومان دراز می شد، ثبت و ضبط کنند و آن را به حساب پس اندازش بریزند و از این حیث جزو معدود ثروتمندان عالم است و شاید هم ثروتمندترین.
او خسته نشد و خستگی را از مردم و آسودگی را از دشمن گرفت. ناامید نشد، یاس را از دلها زدود و سرخوردگی ها را پی در پی بر دشمن فزود. از پای نیافتاد و دیگران را به راه انداخت. دل به لطف خدا بست و دلهای نگران را با امید به عنایات حضرت حق، آرام کرد.
او ریاست را به خودش الصاق نکرد. پس برایش آسان بود که بر دستان با برکت مردم بوسه بزند. او عاشق مردم و شیفته خدمت است. ولی نعمتانش را از صمیم جان دوست دارد. افتخارش این است که نوکری آنها را می کند. دل به دل راه دارد و مردم هم او را دوست دارند، به او اعتماد دارند، یاری اش کردند، به رویش لبخند زدند، با او همراه و همصدا شدند. او به مردم قوت قلب داد و از آنها نیرو گرفت. انرژی مردم بالنده و سازنده است. میرایی ندارد. با همین انرژی بود که او توانست چرخه سوخت هسته ای را تکمیل و افتخارش را به نام مردم ثبت کند.
او «سردار سازندگی» نیست اما در سازندگی و آبادانی این مرز و بوم ، مردم هیچ سردار دیگری جز او را به رسمیت نمی شناسند.
او «بزرگی» را از «کوچکی» آموخته و بر بالهای فروتنی به اوج پر کشیده است. او شاگرد همان مکتبی است که حاکمیت بر قلبها را نشانه گذاری کرده است.
او خانه ساز است و هزاران هزار بی خانمان را خانه دار کرده است. او برای خودش هم نه خانه بلکه لانه سازی کرده است، نه فقط در اینجا بلکه در دور دستها هم برای خود لانه ساخته است. مردم در جای جای کره خاکی او را در قلب خود جای داده اند.
خدا او را بر قلبهای مردم مسخر کرده است. از اندونزی در جنوب شرق آسیا تا بولیوی در غرب آمریکای جنوبی، میلیونها انسان دوستش دارند. او به دلها راه یافته و جایگاهی که اینک از آن خود کرده ، مرهون دوستی اش با مردم و ستیز بی امانش با قداره بندهاست. او هربار بی باک تر از قبل به قلب دشمن زده ، صف های پشت در پشت حریف را شکافته ، آرایش نیروهایش را به هم ریخته ، بین آنها ولوله انداخته، ترس را بر دل خبیث ترها تل انبار کرده و امیدهایشان را به یاس نشانده است. آنها نه از زور بازوی او ، بلکه از آنچه در ذهن و اندیشه اش جاری است، بیمناک اند. او به استقبال خطر رفته، با تمام وجود ، سینه اش را سپر کرده ، تیرها را به جان خریده تا جان مولا از آسیب تیرهای خصم در امان بماند.
او اینک خیلی تنهاست. خیلی دل نگران است. او به همه اثبات کرده است که نگران خودش و آنچه که گرگها در داخل و خارج ممکن است برسرش بیاورند، نیست. نگران از دست رفتن دستاوردهای بزرگ و بی شماری است که با همت بلند او و دولتمردانش، با حمایت های بیدریغ ولی زمان و با پشتیبانی دلسوزانه مردم، عاید نظام اسلامی شده است. او نگران آن است که با به صحنه آمدن ناخودیها و فرصت طلبان مضمحل شده ای که اینک خود را بازسازی کرده اند، حرکت پویای انقلاب متوقف شود و خدای ناخواسته او را وادار کنند راههای طی شده را به عقب بازگردد.
او دریافته است که اغیار به کمین نشسته ، می خواهند به زانویش در آورند، او را بشکنند، خردش کنند و از اثرگذاری بیندازند. او نگران خودش نیست. می گوید که اگر فرو بریزد، تیرها از هرسو ، مولا را نشانه خواهند رفت.
او دردمند است ، گویا خاری در گلویش فرو رفته است . نه می تواند آن را فروبرد و نه می تواند آن را برون کشد. از توهین های ناجوانمردانه ای که به نام دفاع از دین و انقلاب نثارش کرده اند، دلش به درد آمده است. قلبش را شکسته اند. می گوید که پس از سالها نوکری مردم و حرکت بر مدار ولایت ، به ضدیت با انقلاب و رهبری متهم شده است. همکارانش را فراماسونر و منحرف خوانده اند و او زانوی غم بغل کرده است. کسانی که باید زبانهایشان به مدح و ثنا باز شود، زشت گویی و لعن و نفرین را نثار یاران وفادارش می کنند!
با این وجود، همه او را می شناسند. او سرانجام بر دلمردگی ها غلبه می کند، نامرادیها را به فراموشی می سپارد ، یاعلی می گوید، دست در دست مولا می گذارد، برمی خیزد، غبار غم را از دل می زداید، دست نوازشگر آقایمان، جانی دوباره به او می بخشد. به راه می افتد، او مرد این راه است. گامهایش را استوار به پیش برمی دارد. خواب هایی که فتنه انگیزان در داخل و خارج دیده اند، آشفته خواهد شد. او سرباز است ، آمده است تا در این راه سر ببازد. اینک دستان محبت آمیز پدر او را می خواند و لحظه آن رسیده است که فرزند ، خود را به آغوش گشوده پدر اندازد. او تنها نیست. سایه سار مولا بر سر او گسترده است.
مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست
یا شب و روز به جز فکر توهم کاری هست
من چه در پای تو ریزم که پسند تو بود
جان و سر را نتوان گفت که مقداری هست.

البته زمین و زمان یه چیزی میگوید این آقا هم که چیز دیگری فرمایش می نمایند.



نویسنده » صابر . ساعت 1:33 صبح روز شنبه 90 اردیبهشت 10