هر روز که می گذشت بیشتر شیفته و فریفته هاشم می شدم و در تاریکی و سکوت شب برایش گریه می کردم. زن جوان در دایره اجتماعی کلانتری شهید فیاض بخش مشهد افزود: هاشم ?? سال سن داشت و راننده سرویسی بود که هر روز مرا به مدرسه می رساند. پس از گذشت چند هفته متوجه نگاه های معنی دارش شدم و او با یک مشت حرف احساسی مرا که آن موقع دختری ?? ساله بودم فریب داد.ما گاهی اوقات، حدود نیم ساعت با هم دور می زدیم و رابطه عاطفی مان کم کم رنگ و بوی دیگری به خودش گرفت تا جایی که به سوءاستفاده ختم شد.اگرچه او به قول خودش عمل کرد و به خواستگاری ام آمد ولی پدر و مادرم راضی به این ازدواج نبودند.در آن شرایط من و هاشم با هم فرار کردیم و او مرا به خانه پدربزرگش در روستا برد و چندین بار دیگر نیز از من سوءاستفاده کرد.با توجه به مشکلی که برایم به وجود آمده بود خانواده ام ناچار شدند به خواستگاری هاشم جواب مثبت بدهند و ما بالاخره با هم ازدواج کردیم.زن جوان افزود: الان که داستان زندگی ام را برای تان تعریف می کنم ? سال از آن موقع می گذرد و من که مادر ? فرزند هستم به اتهام سرقت دستگیر شده ام.راستش را بخواهید بعد از ازدواج متوجه شدم شوهرم اهل کفتربازی است و به مواد مخدر اعتیاد دارد. او هر شب دوستانش را روی پشت بام خانه دور خودش جمع می کرد و بساط تریاک را برای آنان جور می کرد.از ? سال قبل هاشم به مصرف شیشه و کریستال روی آورد و با این بهانه که اگر من نیز از شیشه استفاده کنم هر ? نیروی فوق العاده ای پیدا می کنیم و اختلافاتی که از روابط ضعیف زناشویی داریم حل خواهد شد، مرا به دام انداخت.متاسفانه تا چشم باز کردم دیدم عضو ثابت مجالس شب نشینی شوهرم و دوستان بی سر و پایش شدم.شرم دارم که بگویم برای تامین هزینه های مواد مخدر و مخارج خانه به چه کارهای ناشایستی تن داده ام و هر وقت هم که خیلی بی پول می شدم همراه شوهرم با موتورسیکلت به مقابل فروشگاه های بزرگ می رفتیم و با سوءاستفاده از شلوغی محل و غفلت فروشندگان دست به سرقت می زدیم و متواری می شدیم.امروز هم قصد داشتیم سرقت کنیم اما توسط صاحب فروشگاه دستگیر شدم ولی شوهرم فرار کرد. منبع : خراسان
نویسنده » صابر . ساعت 9:45 عصر روز پنج شنبه 89 مهر 22