این زن به جرم معاونت در قتل و رابطه نامشروع در دادگاه کیفری استان تهران محاکمه میشود. گفتگوی ما با ژاله را بخوانید.
اتهامی که در پرونده به تو وارد کردهاند رابطه نامشروع و معاونت در قتل است قبول داری؟
نه قبول ندارم. من کاری نکردم. 3 سال بود که مقتول من را آزار میداد و دیگر نمیتوانستم به خواستههایش عمل کنم.
مقتول را از کجا میشناختی؟
او از اقوام دور ما بود . ما چندین بار در مجامع خانوادگی همدیگر را دیدیم. شاهرخ عاشق من شده بود و چندین بار به من گفت که میخواهد به خواستگاریام بیاید، اما بعد از مدتی من ازدواج کردم و به هم نرسیدیم.
چرا شما با هم ازدواج نکردید؟
نمیدانم شاید قسمت نبود. شاهرخ پا پیش نگذاشت و وقتی تصمیم به این کار گرفت که من خواستگار داشتم و میخواستم با او ازدواج کنم. خواستگارم که شوهر فعلی من است شرایط بسیار خوبی داشت. مردی تحصیلکرده بود که شرایط مالی خوبی داشت. بسیار متین و مهربان هم بود. اینکه من او را رها کنم و با شاهرخ ازدواج کنم کار منطقی نبود، ضمن اینکه میدانستم شاهرخ به مواد اعتیاد دارد. ما نمیتوانستیم زندگی خوبی داشته باشیم.
چند سال با شوهرت زندگی کردی؟
ما هنوز از هم جدا نشدیم و سالهاست که با هم زندگی میکنیم. حدودا 13 سال است که ما زن و شوهر هستیم.
در طول این سالها با شاهرخ رابطه داشتی؟
نه اینطور نیست. شاهرخ 3 سال قبل به سراغ من آمد. او چند سال بعد از من ازدواج کرد. وقتی ما دوباره با هم مواجه شدیم من 2 فرزند داشتم. او هم 2 فرزند داشت. من فکر میکردم راهمان از هم جدا شده است.
اما در یک دیدار دوباره تو به شاهرخ شماره تلفنت را دادی؟
نه من به او شماره ندادم. او شماره من را از یکی از اقوام مشترکمان گرفته بود. وقتی تماس گرفت من کاملا شوکه شده بودم. او حتی شماره همسرم را هم به دست آورده بود.
چرا با او ارتباط برقرار کردی؟
من نمیخواستم این کار را بکنم. چندین بار با من تماس گرفت و من هم مجبور شدم به خواستهاش تن دهم.
مگر خواستهاش چه بود؟
او مرا تهدید کرد و گفت که از من چند عکس دارد و اگر با او بیرون نروم عکسها را بین فامیل پخش میکند. به همین خاطر مجبور شدم به حرفش گوش کنم.
چرا عکسهایت را از او نگرفتی تا موضوع تمام شود؟
هر بار که میرفتم میگفت دفعه بعد عکسها را میدهد و با این ترفند 3 سال من را به دنبال خود کشاند.
تو میدانستی که شاهرخ همسر دارد. از همه مهمتر خودت شوهر و 2 فرزند داشتی پس چرا به این رابطه ادامه دادی؟
من نمیخواستم ادامه دهم مجبور بودم. شاهرخ به من گفته بود که اگر اینکار را نکنم همسر و فرزندانم را میکشد. من چارهای بجز این کار نداشتم.
چرا به همسرت نگفتی که شاهرخ تو را اینطور تهدید میکند؟
میترسیدم. فکر میکردم اگر این کار را بکنم. همسرم از من جدا میشود و فرزندانم را با خودش میبرد. این موضوعی بود که من همیشه با آن درگیر بودم.
همسرت چطور متوجه شد؟
من فکر میکردم او متوجه رابطه من با شاهرخ نیست تا اینکه یکبار به طور ناگهانی از من خواست که خانه را عوض کنیم. من فکر نمیکردم او متوجه شده باشد. البته شاهرخ مزاحم تلفنی من بود اما شوهرم نمیدانست که او کیست. ما خانه را عوض کردیم. شوهرم فکر میکرد با این کار مزاحمتها تمام میشود اما نشد. شاهرخ دستبردار نبود. یک ماه مانده بود به حادثه، شوهرم موضوع را فهمید.
ندانمکاری من باعث شد تا زندگی خانوادهام دگرگون شود. شوهرم در آستانه مجازاتی سنگین قرار دارد. من خودم باید سالها در زندان باشم و فرزندانم که در سن بسیار حساسی هستند باید تنها بمانند، من نمیتوانم خودم را ببخشم
خودت گفتی؟
نه از تلفنهای مشکوکی که به من میشد متوجه شده بود. وقتی از من پرسید چاره را در این دیدم که همه چیز را بگویم.
همه جزئیات را برای شوهرت گفتی؟
بله تقریبا همه چیز را گفتم. مجبور شدم با اینکه میدانستم شنیدنش برای شوهرم سخت است اما مجبور شدم بگویم تا او بداند من مجبور به این کار شدم.
برخورد شوهرت چطور بود؟
او ابتدا قصد داشت تا شکایت کند و از طریق قانونی این موضوع را پیگیری کند، اما زمانی که شاهرخ آزارهایش را بیشتر کرد شوهرم دیگر کنترل خودش را از دست داد.
شوهرت میگوید زمانی متوجه این ماجرا شده است که دخترت تهدید به تعرض شده است. آیا این موضوع را قبول داری؟
شاهرخ من را وادار کرده بود که از او تمکین کنم تا به دخترم تعرض نکند. من بار اول قبول کردم اما بار دوم به شوهرم گفتم.
او را چطور به قتلگاه کشاندی؟
شاهرخ با من تماس گرفت و گفت که میخواهد من را ببیند و دوباره از من درخواست کرد با او رابطه نامشروع داشته باشم و من را تهدید کرد و گفت که اگر به خواستهاش عمل نکنم به دخترم تعرض میکند. زمانی که موضوع را به شوهرم گفتم دگرگون شد. او مرد خشنی نبود اما حرف شاهرخ آنقدر او را دگرگون کرد که مجبور به قتل او شد. من با او تماس گرفتم و خواستم تا به خانهام بیاید. او هم قبول کرد.
شوهرت چطور با او مواجه شد؟
من و شاهرخ به سمت اتاق رفتیم و شوهرم پشت سر ما آمد و از شاهرخ پرسید در خانه من چه میکنی. او گفت من با همسرت رابطه دارم. مکالمهای که بین آنها بود باعث شد تا شوهرم بیشتر عصبانی شود و در نهایت او را با ضربات چکش به قتل رساند.
تو چه کردی؟
من فقط فریاد میزدم. دیدن آن صحنه آنقدر برای من سخت بود که واقعا نمیتوانستم شاهد باشم. در حال خودم نبودم.
تو به شوهرت کمک نکردی؟
با تمام نفرتی که از شاهرخ داشتم نتوانستم ضربهای به او بزنم. خیلی ترسیده بودم.
به گفته خودت شوهرت مردی متشخص بود. او زندگی راحتی برای تو درست کرده بود چرا این کار را کردی؟ چرا به سمت مردی رفتی که به مواد اعتیاد داشت و از آنجایی که همسر و فرزند داشت و نمیتوانست با تو ازدواج کند. هردو شما متاهل بودید؟
بله قبول دارم. من عاشق شاهرخ نشده بودم. شوهر و زندگیام را هم دوست داشتم از ترس اینکه مبادا شاهرخ به خانوادهام لطمهای وارد کند، قبول کردم با او رابطه داشته باشم. من میدانستم رابطهام با شاهرخ پایان خوبی نخواهد داشت.
چرا به عنوان مزاحم تلفنی از او شکایت نکردی؟
من تا به حال تجربه این کار را نداشتم و فکر میکردم اگر این کار را بکنم خودم متهم میشوم اما اشتباه میکردم. من باید از همان ابتدا موضوع را به پلیس اطلاع میدادم. باید به شوهرم میگفتم. اینطور بود که میتوانستم زندگیام را حفظ کنم.
حالا که تو وشوهرت در زندان هستید پس فرزندانتان کجا هستند؟
آنها پیش اقوام ما زندگی میکنند. خانواده من و شوهرم از بچهها حمایت میکنند و سعی دارند کاری کنند که به بچهها سخت نگذرد.
آنچه مسلم است تو و شوهرت جرمی انجام دادهاید که مجازات سنگینی دارد. فکر کردهای که فرزندانت چطور در این مدت زندگی خواهند کرد؟
ندانمکاری من باعث شد تا زندگی خانوادهام دگرگون شود. شوهرم در آستانه مجازاتی سنگین قرار دارد. من خودم باید سالها در زندان باشم و فرزندانم که در سن بسیار حساسی هستند باید تنها بمانند، من نمیتوانم خودم را ببخشم. اگر خانوادهام هم من را نبخشند از آنها توقعی ندارم.
منبع : تپش