جناب آقاى جوانفکر
نامه شما را در سایت خطاب به حضرت آیت الله العظمى مکارم شیرازى براى توجیه مندرجات مجله خاتون دیدم. از ایشان درخواست کردم که به بنده اجازه دهند پاسخ آن را بدهم.
آقاى جوانفکر شما تلاش زیادى کردهاید که نشان دهید هدف این نشریه سوء استفاده انتخاباتى نیست و تمام در راستاى حجاب اسلامى و مصالح کشور است ولى تمام قرائن برخلاف آن گواهى مىدهد. و به همین دلیل از سوى رادیو آمریکا مورد تمجید فراوان قرار گرفت، توجه کنید :
1. قبل از هر چیز یک مسأله واضح را انکار کردهاید که هیچ کس از شما نمىپذیرد و آن این که روزنامه ایران وابسته به دولت نیست در حالى که تمام مندرجات آن دفاع از دولت، شرح خدمات دولت با آب و تاب فراوان حتى بزرگنمایى کارهاى کوچک و بىاعتنا از کنار ضعفها گذشتن است و آنچه وظیفه وابستگى است انجام دادن، در دولتهاى گذشته نیز وابسته به دولت بوده رؤساى آن از طرف دولت تعیین مىشده شما هم اگر مخالفت کنید، شما را کنار مىگذارند، اگر بقیه واضحات را اینگونه انکار کنید دیگر چیز واضحى نداریم.
2. براى پى بردن به وضع مجله خاتون باید به عقب برگردیم، مطلعین مىگویند ما حاضر بودیم که مىگفتند ما باید 13 میلیون رأى را که به ما ندادهاند جذب نماییم. مىدانید این 13 میلیون مربوط به گروههاى مختلفى بود عدهاى وفادار به نظام جمهورى اسلامى بودند ولى با اختلاف سلیقه با دیگران، بعضى لیبرال و عده قلیلى لائیک و بعضى دیگر.
در آغاز کار، اولین گام این بود که رئیس جمهور از شرکت زنها و دختران در ورزشگاهها (براى جذب آراء خاصى) شروع کرد که با نهى صریح رهبر معظم انقلاب منتفى شد و اعتنایى به نهى صریح جمعى از مراجع بزرگ تقلید نشد.
بعدها پیشنهاد شرکت چندین زن در کابینه شد در حالى مردان قوىترى براى این پستها وجود داشتند، هدف آن نیز روشن بود.
سپس نوبت دادن هدیه به بعضى از بازیگران چنانى سینما از سوى آن طیف رسید.
سپس عزل یک روحانى بزرگوار از وزارت اطلاعات براى در دست گرفتن این وزارتخانه حساس براى مدیریت برنامههاى آینده بود و بعد از عقبنشینى در برابر امر صریح رهبر بزرگوار انقلاب، عکسالعمل بسیار زننده یعنى یازده روز قهر کردن و خانهنشینى صورت گرفت، شاید به گمان اینکه موج عظیمى رخ خواهد داد در حالى که آب از آب تکان نخورد.
سپس نوبت دادن وعدههاى عجیب و غریب به بیکاران که با هیچ معیار علمى سازگار نبود و نیز دهها میلیون خانه ویلایى در عالم رؤیا ساختن و مسائل دیگرى از این دست که همه هدفدار بود.
و در این میان مسأله مکتب ایرانى و دین ایرانى و احیاى خاطره کورش کبیر زمان شاه بسیار گویا بود.
ناگهان چشم باز کردیم و دیدیم ویژهنامه خاتون منتشر شد، با آن محتویات زشت و ناروا در همین راستا، هر ناظر بىطرفى این سلسله مسائل را ببیند چه قضاوتى خواهد کرد؟!
3. اما اهداف نشریه خاتون از تمام مندرجاتش نمایان است که ذیلا به بخشى از آن اشاره مىکنیم:
1. در صفحه 5 نخست براى کوبیدن نیروى انتظامى در برنامه حجاب و عفاف عکس ظاهرآ خشنى از فرمانده نیروى انتظامى انداخته و زیر آن به عنوان سخریه نوشتهاید «اى گشت مرا ارشاد کن!» و در مقاله کنار آن ضمن اثبات برترى زنان بر مردان جامعه در جهات مختلف تصریح کردهاید «اگر حجاب را در حوزه امر به معروف و نهى از منکر قرار دهیم اشتباه بزرگى کردهایم»!
مگر حکمى از احکام اسلام وجود دارد که در حوزه امر به معروف و نهى از منکر قرار نداشته باشد معلوم مىشود برداشت شما از مسأله «معروف» و «منکر» با هیچ یک از موازین فقهى نمىسازد تمام واجبات و مستحبات معروف است و تمام محرمات و منهیات منکر.
2. در صفحه 6 عکس عدهاى از زنان و دختران را با لباسهاى رنگارنگ و حجاب نامناسب انداختهاند که مصداق روشن ترویج بدحجابى است.
3. در صفحه 7 عکس رئیس جمهور را انداخته با دو جمله توهینآمیز نسبت به نیروى انتظامى و گشت ارشاد، در یکى آمده است که «ذات نایافته از هستى بخشکى تواند که بود هستى بخش!» در جمله بعد آمده «راهى به سوى مهار گشت ارشاد!» آیا این است پاداش زحمات این عزیزان براى امنیت اخلاقى و مبارزه با اراذل و اوباش. آیا راهى براى مهار این حرکت حساب شده پیدا کردهاید؟!
4. در صفحه 8 اعلامیه انتخاباتى 24 نفر از روحانیون مشهور را که مدتى قبل در زمان انتخابات گذشته و در آن شرایط خاص براى آقاى هاشمى داده بودند (تحت عنوان بدون شرح!) درج کردهاید در حالى که ابدآ تناسبى با نوشتههاى خاتون ندارد جز اینکه خواستهاید جمعى از روحانیون محترم را تخریب کنید.
5. در صفحه 10 براى دفاع از آزادى لیبرالى جملهاى از رئیس جمهور نقل کردهاید که «ما مىگوییم آزادى همه جانبه و براى همه (لازم است) مشروط به اینکه آزادى دیگران سلب نشود» آیا نمىدانید این مهمترین شعار لیبرالهاست که همه چیز را آزاد مىدانند جز چیزى که مزاحم آزادى دیگران شود؟! در حالى که آزادى در اسلام در چارچوب احکام اسلام است نه فقط مزاحم آزادى دیگران نبودن.
6. در صفحه 16 جمله دیگرى از رئیس جمهور نقل کردهاید که «اگر خدا تربیت را به دست آقایان سپرده بود اصلا نسل بشر ادامه نمىیافت»! این سخن که تحقیر تمام مردان جامعه است براى جلب آراى چه کسانى ایراد شده است؟! خودتان قضاوت کنید.
7. در صفحه 22 تحت عنوان مقاله یا مصاحبهاى تحت عنوان «محروم کردن جامعه از نیمى از نیروى انسانى مقبول نیست!» چنین القا کردهاید که مخالفان شما مىخواهند جامعه را از نیمى از نیروى انسانى محروم کنند آیا این سمپاشى ظالمانه نیست؟ آیا داشتن حجاب به معنى محروم کردن جامعه از نیمى از نیروى انسانى مىباشد، چه هدفى جز تخریب ناجوانمردانه تحت این عنوان نهفته است؟
مگر فراموش کردهاید که از زمان انقلاب زنان ما دوش به دوش مردان در انقلاب شرکت داشتند و پس از پیروزى انقلاب، آنها در انتخابات (اتنخاب کردن و انتخاب شدن) و در سایر کارهاى اجتماعى شرکت فعال داشتهاند و قسمت مهمى از دانشجویان دانشگاه را تشکیل مىدادند راستى اینگونه تبلیغات غرضآلود چه هدفى را دنبال مىکند جز تحصیل آراى انتخاباتى به سبک غربى!
8. در صفحه 30 در مقالهاى تحت عنوان «این رنگ مشکى متکبرانه را ناصرالدین شاه از فرانسه به ایران آورد» بدترین اهانتها را به تمام خانمهایى که چادر مشکى مىپوشند حتى به بانوان نماینده مجلس و وزیر و معاون وزیر خودتان کردهاید. این جمله که مىگوید: «قطعآ چادر مشکى بدترین پوشش است» چه معنى دارد به خصوص که با فتواى افراد ناآگاه و استنباط از آیات قرآن به وسیله افراد کاملا غیر کارشناس دینى همراه است، این اهانت چه هدفى را دنبال مىکند؟!
در جاى دیگر همین مقاله آمده است قاجار رنگ سیاه را که «مختص یهود» است آورده است! آیا در کشور عربستان سعودى که زنان رنگ مشکى را انتخاب کردهاند از برنامه ناصرالدین شاه تبعیت مىکنند.
9. در صفحه 53 حدیث معروف و بسیار پرمعنى پیغمبر اکرم 9 «کسى که ازدواج کند نصف دین خود را حفظ کرده» به طرز بسیار زنندهاى به سخریه کشیده شده به این صورت :
آدم حسابگر: ببخشید دوست دختر یا دوست پسر گرفتن بیست و پنج درصد را تکمیل مىکند.
مرد منطقى: یعنى اگر دو تا زن بگیریم دینمان کامل کامل مىشود!
مرد هوسباز: آقا من چهار تا زن گرفتم که دینم را دوبرابر کنم!
تابلوى سر درد دفاتر ازدواج: ثبت رسمى مراحل تکمیل دین! و از این قبیل...
10. کوتاه کنم که سخن بسیار است لطفآ فقط به صفحه آخر (صفحه 258) نگاه کنید عکسى از بدترین نوع بدحجابى مىبینید که در حال مسابقه شطرنج است، حجاب قرآنى که مردم را به آن دعوت مىکنید همین است که نمونه آن را چاپ کردهاید؟!
چه خوب بود بعد از این موضعگیرىهاى نادرست بگویید اشتباهات و اعتراض عمومى از سوى تمام شخصیتهاى مذهبى و کارشناسان بزرگ دینى در یک جمله عذرخواهى مىکردید و این بساط را جمع مىکردید و جبران مىنمودید و به مسیر الهى باز مىگشتید، آیا چنین شجاعتى را دارید؟!
والسلام على من اتبع الهدى 1/6/90
ابوالقــاسـم علیــاننژادى از شاگردان آیتالله مکارم منبع : مرکز خبر حوزه
نویسنده » صابر . ساعت 4:15 عصر روز چهارشنبه 90 شهریور 2
رضا گلپور در گفتگو با همشهری ماه (برای شماره 77- تیرماه 1390) گفته است: خانم ط. ذبیحیان
که همسر رسمی آقای مشایی است در هنگام دستگیری میخواسته سیانور استفاده کند اما چون ضابط، هشیاری داشته اسلحه خود را در دهان او قرار داده تا نتواند پوشش قرص را با دندان خود بشکند و سیانور عمل کند. شاید این برای من قابل درک باشد که ضابط برای جلوگیری از انتحار یک نیرو، حاضر باشد دندان فرد خرد شود اما کشته نشود. اما اینکه عدهای که دستگیر شدند و در زندان منتظر محاکمه هستند توسط نیروهای تحت مسئولیت مستقیم آقای مشایی؛ بدون حکم دادستانی به جنگل های منطقهی رامسر برده میشوند و به آنها تیر خلاص زده میشود با کدام منطق شرعی و قانونی قابل توجیه است؟ ضمن اینکه پیچیدگی آن پرونده این است که یکی از بازداشت شدگان، اخوی بزرگتر ایشان بختیار رحیم مشایی معروف به کورش رحیمی بوده و اگر قرار بوده همه بازداشت شدگان از منافقین حذف شوند خوب برادر ایشان هم باید همراه بقیه کشته می شد اما نشده است. معروف است که می گویند در زمان آیت الله قدوسی که معرف همه است، نیروهای دادستانی اجازه شنود تلفن همسر بنی صدر برای گرفتن یک رد از وی را از آیتالله قدوسی میخواهند و ایشان میگوید به دلیل رعایت موازین شرع مقدس فقه اثنی عشری نمیتواند این حکم را بدهد. در واقع این روندی بوده که بسیاری از بزرگان فقهی و دینی ما به آن استنادو عمل میکردهاند. به همین دلیل است که میگویم برای من سوال ایجاد میشود که فردی با آن سابقه، ناگهان پس از رسیدن به جایگاه معاون رئیس جمهور میآید میگوید ما چه مشکلی با مردم اسرائیل داریم؟ مشایی در یکی از جلسات به من میگفت اجباری بودن لچکی که سر خانم هاست چه منطقی دارد؟ خاتمی با اهمه ادعا توانست این اجبار را بردارد؟ البته تاکید میکنم که پیگیریهای من فقط درباره صِرف آقای مشایی نبوده و همانطور که میدانید، در بخش های مختلفی روی سوابق یا برایند عملکرد چهرهها به عنوان یک خبرنگار آزاد پژوهش دارم.
آقای مشایی به شما وقت ملاقات داد به چه دلیل بود؟
اینکه مشایی پذیرفت که چنین جلساتی برگزار شود به این دلیل بود که ما در سال های گذشته به دنبال کمک دادن به اقای احمدینژاد بودیم. گفتیم ایده هایی داریم که می تواند در عرصه جنگ نرم و خنثی کردن فعالیت های رسانه ای صهیونیست ها موثر باشد.
این ماجرای دیدارها مال چه زمانی است؟
دو سال بعد از ریاست جمهوری دوره نهم. وقتی درباره راهکارهایی که در خصوص مقابله با جریان رسانه ای صهیونیستی در دست داشتیم با آقای احمدی نژاد صحبت کردیم به من گفتند با آقای مشایی مطرح کنید تا او آن ها را بررسی کند.
پس هنوز بحث های شما به پژوهش و کشف سند نرسیده بود؟
خیر در ابتدا مباحث عادی داشتیم. هر چند در مواردی حتی اخوی آقای احمدی نژاد حرف های جدی راجع به سوابق و عملکرد سوءِمشایی داشته و دارد. اما اعتقاد من این بود که با خود فرد مطرح کنم و او را در موضعی قرار ندهم که باعث ظلم به آنها شود. در جلسات آخر به آقای مشایی گفتم شبهاتی دارم و درباره شما، اسنادی را به دست آوردم که به ابهامات افزوده است. در صحبت های ایشان هم حرف های جدیدی شنیدم که ابهامات تازه ای هم ایجاد شد. من باز هم آنها را رسانه ای نکردم اما از ایشان خواستم که در مشاوره هایی که دارند، تحلیل فاصله دار از واقعیت به آقای احمدی نژاد ندهند. مثلا آقای احمدی نژاد گفته که اکثر مردم آمریکا معتقدند که 11 سپتامبر توسط بخش هایی از دولت آمریکا انجام شده است! بیان این جملات آن هم در کشوری که قربانی این واقعه بود و مردم اصلا چنین دیدگاهی ندارند خیلی موضوع غیر قابل باوری است.
چرا تصمیم گرفتید با آقای مشایی مطرح کنید؟ مگر او مشاور سیاست خارجی رییس دولت است؟
به هر کسی گفتم که این اشتباهات را به چه کسی بگویم تا به گوش آقای احمدی نژاد برساند، همه گفتند مشایی! بعد که با او در این باره صحبت کردم دیدم اعتقاد به لزوم برقراری رابطه با دولت آمریکا به دست احمدی نژاد وتیمش را دارد. آن هم نه ارتباط با مردم و نهادهای مردمی و دانشگاهی بلکه با خود دولت. چون با شعار احیای آرمانهای مرحوم امام خمینی وبه صحنه آوردن بدنه مردم آمده و دیدم در عمل بر عکس نتیجه داده چون اتکا به مشاورین دارد. بعضی از آنها از جمله مشایی از افرادی هستند که اصول لازم برای انجام مشاوره ی صحیح را دارا نیستند.
چرا همه می گفتند این را به مشایی بگو؟ به آقای مشایی گفتید؟ واکنش وی چه بود؟
بله من آقای مشایی را در ساختمان منزل ایشان ملاقات کردم و گفتم که این حرف آقای احمدی نژاد اصلا واقعی نیست. او به من گفت مطمئنی؟ از اینجا فهمیدم که او این حرف را در دهان احمدی نژاد گذاشته و هیچ آگاهی هم نسبت به آن ندارد. من دریک جلسه ای که چند سال قبل در سازمان ایرانگردی وجهانگردی داشتم دیدم که کتاب « لابی اسرائیل» را با خودشان از سفر آمریکا آورده اند با این عنوان که کتاب مهمی است و باید با پیگیری مسئول دفترش باقری هنجانی ترجمه شود! به او گفتم اساس این کتاب 2 سال قبل از دیدار ما ( 6 سال پیش) توسط وزارت خارجه ترجمه شده و چند جلسه هم اندیشی با حضور صاحبنظران در خصوص آن برگزار شده است و ما در آن شرکت کرده ایم. چگونه می گویید این کتاب جدید است و از وزارت خارجه بی اطلاع هستید؟ خلاصه ی عرض بنده اینست: فردی که مبنای فقه شیعه دارد اگر در مقوله ای معلومات کامل نداشته باشد به سادگی می گوید من موضوعی را نمی دانم. اما وقتی می بینی آدمی فاقد آن مبنا است احساس می کند که باید راجع به هر موضوعی نظر بدهد آن هم به شکل جنجالی تا رسانه ای شود. این اشکال به مبانی فکری آقای احمدی نژاد است. البته آقای احمدی نژاد اگر در ابتدا 20 مشاور داشت الان محدود شده به آقای مشایی. به نظر من بعد از رای 24 میلیونی که ایشان از مردم گرفت ظرفیت لازم برای درک و تحلیل صحیح آن را نداشت و در رفتارشناسی او غرور و عصبیت ایجاد کرد و او هم دسته دسته مشاوران مردمی و دلسوز خود را کنار گذشت.
سر فصل مباحثی که در جلسات آخر با مشایی مطرح کردی چه بود؟
از ایشان سوال کردم که واقعا آقای رحیمی که مسئول دفتر انتخابات آقای هاشمی در کردستان بوده و با دعواهایی که با شهید کاظمی فرمانده وقت سپاه کردستان داشته با چه تعریف اصولگرایانه ای امروز با اختیارات ویژه، معاون اول دولت است؟ حضور وی با شعار حمله به هاشمی جور در می آید؟ مشایی در پاسخ به من گفت مگر مذهبی ها و آقای خامنه ای چقدر رای دارند ؟ بیش از 7 میلیون است؟ ما باید از همه طیف ها در کنار خود داشته باشیم. در اینجا برای من مشخص شد که کار از رفع شبهه گذشته و نوعی بیماری انحراف و گنده گوئی است. گفتم این قتل هایی که در رامسر به شما نسبت داده می شود چیست؟ پاسخ داد حالا 4 تا سگ محارب هم کشته شدند مگر چه اتفاقی اقتاده است؟ اینجا دیگر دیدم این جفاست که خلوت و عیان این فرد تا این حد با هم فرق می کند. مگر حاکم شرع بوده که آنها را کشته است؟ او می گفت : من پرونده ام تا سال 76 در سازمان قضایی باز بود و بسته شده و تو به دنبال چه هستی ؟ گفتم خیلی روشن است بگو من در جریان نبودم و نیروهای من خودسر عمل کردند. حالا آنها قسم می خورند که خودسر نبوده و دستور داشته اند. این مسائل حول نفر دوم دولت نگران کننده نیست؟
اما همین فرد که شما از او نگران هستید مدیر دو شبکه مهم رادیو بوده و سمت های مهمی در سال های قبل داشته است.
این اشکال به آن مدیر وارد است که چگونه برای حضور رییس رادیوی خود تحقیق نکرده است. این درباره دیگران هم اتفاق افتاده است. من در پژوهش ها، سند هایی دیده ام که انسان وحشت می کند. مگر احترامی که آقای رجایی به کشمیری داشت واقعی نبود؟
به دلیل خاص بودن شرایط، بعضا دیده شده که برخی مسئولان در پست های مختلف حضور داشته اند اما درباره این مورد خاص اما پژوهشی دارید که چرا وی به دستگاه های مختلف رفته است؟ مثلا حضور او در سپاه مازندران، به چه دلیل انجام شد؟
اسناد می گوید ایشان به عنوان کسی که خوب صحبت می کرد مد نظر قرار گرفت و نباید دنبال پاسخ عجیب و غریب بود. در فضایی که چریک های مائوئیست ، فدایی و منافقین با ادبیات خاص و افرادی که با انجمن حجتیه در ارتباط بودند، در آنجا فعال شده بودند اگر آدمی آنها را نقد کرد و سخنرانی گذاشت، در آن شهرستان جلوه می کند. دلیل این امر هم حرافی ایشان است نه عمق معانی ایشان. شما یک سری متهم را گرفته ای و دادستان می خواهد با آنها صحبت کند تا شاید تغییر روش دهند. در سال های ابتدای انقلاب هم قرار داشتند و در این موارد، افرادی که می توانستند به مقابله با جریانات ضد انقلاب کمک دعوت به کار می شدند. به دستگاه های درگیر در این غائله اعلام می شود که مشایی معلم آموزش و پروش است ، روی چریک های فدایی مطالعه دارد، احیانا آنها را هم می شناسد ، مجاهدین خلق را هم می شناسد و بعضی بستگان او مجاهد خلق بوده اند! خب در این شرایط چه کسی در استخدام مشایی درنگ می کند؟
اما این از دیدگاه دینی و فقهی بود که کسی نباید مسئولیتی را که نمی توان انجام دهد، بپذیرد. اگر به عنوان یک بحث دنیایی به آن نگریست چطور؟
صادقانه و صریح بگویم تعارضات و تناقضاتی که در سوابق وی است به دلیل تناقضاتی است که در اندیشه ایشان است. ایشان معلم آموزش و پرورش بوده، به تاج لنگردودی و طیف انجمن حجتیه کاملا نزدیک است. خود مشایی در توضیح به من می گفت روستا به روستا انجمن حجتیه در مازندران را من پایه گذاری کردم.
اما همین الان بر روی سایت هواداران آقای مشایی، جمله ای از دکتر حسن عباسی قرار دارد که او را به هیچ فرقه ای منتسب نمی داند و یک تکنوکرات می داند. چرا از این مباحث به این شکل استفاده می شود؟
اولا او دکتر نیست. بعد هم حرف امثال آقای عباسی در رده دوم ارجحیت قرار دارد. وقتی خود آقای مشایی به من گفت تشکیلات انجمن حجتیه را من در مازندران راه انداختم باید دید آقای عباسی با چه سندی آن را نفی می کند؟ در مسائل سندی، وقتی سندی اثباتی برای موضوعی می آوری ، اثبات خودش پیچیده است. حالا اگر یک نفر بخواهد این سند را نفی کند و سلباً بگوید فلانی نبوده، بسیار پیچیده تر می شود. البته فقط مشایی این را نگفته، خیلی از دوستان ایشان می گویند زمانی که معلم آموزش و پرورش بود در روستاها و ... این افکار را ترویج می داد.
ایشان بعد از آن مقطع هم در وزارت اطلاعات حاضر است. نشریه کردی زبان سروه را منتشر می کند. به هر حال یک فرد ، دو سال می تواند با حرافی کار را پیش ببرد. اما بعد از آن باید نسبت به آن حساس شوند.
شما موسسه صلاح الدین ایوبی یا نشریه سروه را نقد می کنی. من صریح تر بگویم ما افراد زیادی داشته ایم که سمت های بالادستی داشته اند اما مسئله دار بوده اند.
اما این جزو خواص بوده است که مورد تایید بسیاری از نهادها بوده و با آنها کار می کرده است؟
شما در دوره آقای تاج زاده به مدیر کلی مشایی برخورد می کنی.
خیر اتفاقا اینها در دوره اصلاحات زدوده شدند. ایشان در دوره بشارتی و معاونت آقای تابش، مدیر کل اجتماعی بوده یعنی دولت دوم هاشمی.
البته وزارت اطلاعات در مقطعی که مد نظر شما بوده او را در گزینش رد کرد و بعدا با لایه هایی بالاترارتباط گرفت و وارد شد.
معمولا حجتیه دارای رده های مختلف و وابستگان متفاوت بوده است و در بعضی مسئولین فعلی هم، اعضای حجتیه وجود دارند که بعد از حکم امام از این تشکیلات اعلام برائت کردند. ایا آقای مشایی هم درباره برائت از حجتیه به شما حرفی زد؟
بله می گفت وقتی امام گفت بین انجمن حجتیه و سپاه، یکی را باید انتخاب کرد من آمدم سپاه. در عین حال ممکن است فردی در ظاهر بگوید من التزام دارم اما باید عملکرد را هم دید. منبع : البرز نیوز
نویسنده » صابر . ساعت 1:33 صبح روز دوشنبه 90 تیر 13
آخرین یاداشت جناب جوانفکر مشاور رسانه ای رئیس جمهور خواندنی است حیفم آمد شما آن را نخوانید به همین جهت به طور کامل تقدیم می شود . البته خوب بخوانید و انواع افعال مستقیم و معکوس آن را خوب رصد کنید انشاء ا... در دادن بصیرت به ما مفید واقع شود.:
بی رخ دوست مرا عشرت ایام کجاست؟
تا دلارام نباشد، دل آرام کجاست ؟
هرچند بهار است و فصل نشاط و شکوفایی، اما او دیگر شاداب و باطراوت نیست. دارد پژمرده می شود. او تند تند پیر می شود، این آخریها نفس هایش هم به شمارش افتاده است. او به عشق مولا و مرادش راه می رفت، از پا نمی افتاد ، می دوید و می دوید. روستا به روستا، شهر به شهر، استان به استان، پرواز در پرواز. هر اوجی را به اوجی دیگر پیوند زد، فرشته ها او را بر بال خود بردند و آوردند. داشت به دره می افتاد خدا دستش را گرفت. به هر راهی که می رفت، دعای امام و امت بدرقه اش می کرد. خوش به حالش شده بود. ملائک همه جا حاضر بودند تا کارهای نیکش را بویژه آنجا که دست امدادش به سوی محرومان و مظلومان دراز می شد، ثبت و ضبط کنند و آن را به حساب پس اندازش بریزند و از این حیث جزو معدود ثروتمندان عالم است و شاید هم ثروتمندترین.
او خسته نشد و خستگی را از مردم و آسودگی را از دشمن گرفت. ناامید نشد، یاس را از دلها زدود و سرخوردگی ها را پی در پی بر دشمن فزود. از پای نیافتاد و دیگران را به راه انداخت. دل به لطف خدا بست و دلهای نگران را با امید به عنایات حضرت حق، آرام کرد.
او ریاست را به خودش الصاق نکرد. پس برایش آسان بود که بر دستان با برکت مردم بوسه بزند. او عاشق مردم و شیفته خدمت است. ولی نعمتانش را از صمیم جان دوست دارد. افتخارش این است که نوکری آنها را می کند. دل به دل راه دارد و مردم هم او را دوست دارند، به او اعتماد دارند، یاری اش کردند، به رویش لبخند زدند، با او همراه و همصدا شدند. او به مردم قوت قلب داد و از آنها نیرو گرفت. انرژی مردم بالنده و سازنده است. میرایی ندارد. با همین انرژی بود که او توانست چرخه سوخت هسته ای را تکمیل و افتخارش را به نام مردم ثبت کند.
او «سردار سازندگی» نیست اما در سازندگی و آبادانی این مرز و بوم ، مردم هیچ سردار دیگری جز او را به رسمیت نمی شناسند.
او «بزرگی» را از «کوچکی» آموخته و بر بالهای فروتنی به اوج پر کشیده است. او شاگرد همان مکتبی است که حاکمیت بر قلبها را نشانه گذاری کرده است.
او خانه ساز است و هزاران هزار بی خانمان را خانه دار کرده است. او برای خودش هم نه خانه بلکه لانه سازی کرده است، نه فقط در اینجا بلکه در دور دستها هم برای خود لانه ساخته است. مردم در جای جای کره خاکی او را در قلب خود جای داده اند.
خدا او را بر قلبهای مردم مسخر کرده است. از اندونزی در جنوب شرق آسیا تا بولیوی در غرب آمریکای جنوبی، میلیونها انسان دوستش دارند. او به دلها راه یافته و جایگاهی که اینک از آن خود کرده ، مرهون دوستی اش با مردم و ستیز بی امانش با قداره بندهاست. او هربار بی باک تر از قبل به قلب دشمن زده ، صف های پشت در پشت حریف را شکافته ، آرایش نیروهایش را به هم ریخته ، بین آنها ولوله انداخته، ترس را بر دل خبیث ترها تل انبار کرده و امیدهایشان را به یاس نشانده است. آنها نه از زور بازوی او ، بلکه از آنچه در ذهن و اندیشه اش جاری است، بیمناک اند. او به استقبال خطر رفته، با تمام وجود ، سینه اش را سپر کرده ، تیرها را به جان خریده تا جان مولا از آسیب تیرهای خصم در امان بماند.
او اینک خیلی تنهاست. خیلی دل نگران است. او به همه اثبات کرده است که نگران خودش و آنچه که گرگها در داخل و خارج ممکن است برسرش بیاورند، نیست. نگران از دست رفتن دستاوردهای بزرگ و بی شماری است که با همت بلند او و دولتمردانش، با حمایت های بیدریغ ولی زمان و با پشتیبانی دلسوزانه مردم، عاید نظام اسلامی شده است. او نگران آن است که با به صحنه آمدن ناخودیها و فرصت طلبان مضمحل شده ای که اینک خود را بازسازی کرده اند، حرکت پویای انقلاب متوقف شود و خدای ناخواسته او را وادار کنند راههای طی شده را به عقب بازگردد.
او دریافته است که اغیار به کمین نشسته ، می خواهند به زانویش در آورند، او را بشکنند، خردش کنند و از اثرگذاری بیندازند. او نگران خودش نیست. می گوید که اگر فرو بریزد، تیرها از هرسو ، مولا را نشانه خواهند رفت.
او دردمند است ، گویا خاری در گلویش فرو رفته است . نه می تواند آن را فروبرد و نه می تواند آن را برون کشد. از توهین های ناجوانمردانه ای که به نام دفاع از دین و انقلاب نثارش کرده اند، دلش به درد آمده است. قلبش را شکسته اند. می گوید که پس از سالها نوکری مردم و حرکت بر مدار ولایت ، به ضدیت با انقلاب و رهبری متهم شده است. همکارانش را فراماسونر و منحرف خوانده اند و او زانوی غم بغل کرده است. کسانی که باید زبانهایشان به مدح و ثنا باز شود، زشت گویی و لعن و نفرین را نثار یاران وفادارش می کنند!
با این وجود، همه او را می شناسند. او سرانجام بر دلمردگی ها غلبه می کند، نامرادیها را به فراموشی می سپارد ، یاعلی می گوید، دست در دست مولا می گذارد، برمی خیزد، غبار غم را از دل می زداید، دست نوازشگر آقایمان، جانی دوباره به او می بخشد. به راه می افتد، او مرد این راه است. گامهایش را استوار به پیش برمی دارد. خواب هایی که فتنه انگیزان در داخل و خارج دیده اند، آشفته خواهد شد. او سرباز است ، آمده است تا در این راه سر ببازد. اینک دستان محبت آمیز پدر او را می خواند و لحظه آن رسیده است که فرزند ، خود را به آغوش گشوده پدر اندازد. او تنها نیست. سایه سار مولا بر سر او گسترده است.
مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست
یا شب و روز به جز فکر توهم کاری هست
من چه در پای تو ریزم که پسند تو بود
جان و سر را نتوان گفت که مقداری هست.
البته زمین و زمان یه چیزی میگوید این آقا هم که چیز دیگری فرمایش می نمایند.
نویسنده » صابر . ساعت 1:33 صبح روز شنبه 90 اردیبهشت 10