چند سال قبل زمانی که پلیس طرح امنیت اجتماعی را اجرا کرد، پروندهای به من ارجاع شد که در آن چند پسر به دختری نوجوان آزار و اذیت رسانده بودند. ماجرا از این قرار بود که پسران نوجوان که همگی از خانوادههای بسیار ثروتمند تهرانی بودند، دختری را اغفال کرده و با خود به شمال برده و به او آزار و اذیت رسانده بودند.
سن این پسران همگی کمتر از 18 سال بود و چون موضوع پرونده آزار و اذیت بود، دادگاه کیفری باید مستقیما به آن رسیدگی میکرد. دختری را که شاکی پرونده بود برای بازجویی احضار کردم و از او خواستم هر آنچه اتفاق افتاده است، توضیح دهد. دخترک گفت: من با یکی از این پسران که سجاد نام دارد، دوست بودم و با هم بیرون میرفتیم. روز حادثه هم قرار نبود من به شمال بروم، قرار بود با هم به یک پیتزا فروشی برویم.نمیدانم چه شد که سر از شمال درآوردیم و سجاد و دوستانش مرا مورد آزار قرار دادند و فیلمبرداری کردند.
حرفهای این دختر به نظر من درست نمیآمد، چرا که او میگفت قرار بود به یک پیتزافروشی بروند و سر از شمال درآوردند و مقاومت نکردن این دختر نکته مهمی بود.
این پرونده در مطبوعات بسیار بازتاب داشت و افکار عمومی منتظر بود تا بداند رای صادره چه خواهد بود.من و همکارانم کوشیدیم به دور از هر جنجالی فقط به پرونده رسیدگی کنیم. متهمان را به دادگاه احضار کردیم، آنها همگی به خاطر بازداشتشدن خود بشدت ترسیده بودند. بازجوییها از این نوجوانان آغاز شد. آنها گفتند به زور دختر نوجوان را مورد آزار و اذیت قرار ندادهاند.
آنچه در فیلم مشهود بود نیز همین را نشان میداد.بعد از بررسیهای دقیق، متوجه شدیم دختر نوجوان اکراه داشته اما مانع از آزار و اذیت نشده است.
ما در این پرونده به این نتیجه رسیدیم که آزار و اذیت به معنای آنچه در شرع و قانون آمده اتفاق نیفتاده است. بعد از اینکه تحقیقات ما تکمیل و پرونده برای محاکمه آماده شد 5 پسر نوجوان را دوباره به دادگاه احضار کردیم. خانوادههای آنها هم بودند. پدران ثروتمند این پسران خیلی سعی کردند راهی پیدا کنند و در رای دادگاه تاثیر بگذارند. اجازه نفوذ به دستگاه قضایی به این افراد داده نشد و ما در کمال آرامش به پرونده رسیدگی کردیم. دخترنوجوان در جلسه محاکمه در دادگاه حاضر شد و گفت از متهمان هیچ شکایتی ندارد و او اگر میخواست میتوانست مقاومت کند. اعتراف این دختر به واقعیت کار ما را بسیار آسان کرد و بعد از محاکمه متهمان را به شلاق محکوم کردیم و پرونده بسته شد. اما چند نکته در این پرونده وجود داشت. به نظر من علت اصلی بزهکار شدن این نوجوانان و ارتکاب چنین جرمی خانواده آنها بودند. ثروت زیاد خانواده این پسران نوجوان باعث شده بود تا والدین تصور کنند همینکه به بچههایشان پول میدهند پس به اندازه کافی به آنها رسیدگی میکنند. پدر یکی از این پسران بنز آخرین مدل به پسرش داده بود و پسرک 16 ساله با همین خودرو به مدرسه میرفت. قرار دادن چنین امکاناتی در اختیار فرزندان نوجوان، آنها را از پیشرفت باز میدارد و گاهی به سمت ارتکاب جرم میکشاند.
اگر خانوادهها به جای اینکه اینگونه افراطی برای فرزندانشان پول خرج کنند با آنها وقت بگذارند و زمان لازم برای تربیت آنها در نظر بگیرند، چنین اتفاقی رخ نمیدهد.هر کودکی از بدو تولد نیاز به امکانات دارد و آن امکانات باید در زمانی مناسب در اختیار فرزند قرار گیرد، اگر در 16 سالگی خودروی آخرین مدل و گران قیمت در اختیار فرزندمان قرار دهیم، او دیگر انگیزهای برای درس خواندن ندارد و هیچ فکری او را به سمت پیشرفت سوق نمیدهد، چرا که هر چه میخواهد در اختیارش است. بنابر این دلیلی برای تلاش نمیبیند.
بچهها بویژه در نوجوانی نیاز دارند که پدران و مادرانشان در کنارشان باشند.
نوجوانی سن بسیار حساسی است، از یک سو نوجوان میخواهد تجربه کند و از سوی دیگر به لحاظ عقلی آنقدر رشد نکرده که خوب را از بد تشخیص دهد. این پدر و مادر هستند که باید مراقب او باشند و هدایتش کنند.
در این پرونده نیز چنین اتفاقی افتاده بود. پدر و مادر امکاناتی را در اختیار فرزندشان قرار داده بودند که باعث رشد و پویایی ذهن او و کمک به آیندهاش نمی شد . در واقع رفتار پدر و مادر باعث شده بود تا این پسران به فساد کشیده شوند و جالب اینجاست که همچنان تلاش میکردند اشتباهاتشان را ادامه دهند و با پول رای دادگاه را به نفع فرزندانشان برگردانند. در حالی که وجدان و اصالت قضات چنین اجازهای را به آنها نمیدهد.
تپش : نورالله عزیزمحمدی ـ رئیس شعبه 71 دادگاه کیفری استان تهران